داستان رمشک
،وب سایت خبری، رمشک،دهستان رمشک
 

داستان

:

‏ ‏ داستانی زیبا و شنیدنی

در زمانه ای دور شهری بود که پادشاهی در آن حکمرانی می کرد. اهالی این شهر پادشاهی را برای خود انتخاب می کردند که تنها به مدت یکسال در آن حکومت کند وپس از آن به جزیره ای دوردست فرستاده میشد تا بقیه عمرش را در آنجا بگذراند و مردم پادشاه دیگری را برمی گزیدند و به همین منوال!

پادشاهی که دورانش تمام میشد فاخرترین لباسها را بر وی می پوشانیدند و او را همراهی می کردند تا کنار ساحل و او را در کشتی می گذاشتند تا او را به آن جزیره برسانند و آن لحظه غم انگیزترین و دردآور ترین لحظات زندگانی آن پادشاه بود...

‏ ‏این بار نوبت به جوانی از آن شهر بود تا پادشاه شود.

‏ ‏اولین کاری که این جوان انجام داد آن بود که وزیرانش را دستور داد تا او را به آن جزیره ای ببرند که پادشاه قبلی را به آنجا منتقل کرده بودند.جوان جزیره را مشاهده کرد که درختانش در هم فرو رفته بودند و صدای حیوانات درنده را شنید و اجساد و استخوانهای پادشاهان گذشته را دید که حیوانات درنده به سراغشان آمده بود...

پادشاه جوان به محل حکومت خود بازگشت و فورا دستور داد درختان درهم فرو رفته آن جزیره را قطع کنند و حیوانات وحشی را از بین ببرند.‏ ‏او هر یکماه یکبار به جزیره سرمیزد و این کارها را انجام میداد تا اینکه تمام حیوانات را صید و بیشتر درختان انبوه را از بین برد. ماه دوم جزیره کاملا تمیز شده بود سپس پادشاه کارگران را به ساختن باغهای زیبایی در گوشه وکنار آن جزیره دستور داد و برخی از حیوانات مفید مثل مرغ، اردک، گوسفند وگاو و... را در محلهای مخصوصی پرورش داد.

‏ او با آمدن ماه سوم کارگران را به ساخت خانه ای بزرگ و لنگرگاهی برای کشتیها امر کرد... ‏وبا گذشت زمان جزیره به مکانی زیبا تبدیل شد.

اما پادشاه در زمان پادشاهی خود لباسهای ساده ای میپوشید و کم خرج بود و تمام اموالش را وقف آبادسازی آن جزیره کرده بود...بالاخره یکسال هم به پایان رسید و زمان منتقل شدن پادشاه به جزیره فرا رسید، او را لباسی فاخر پوشاندند و با او خداحافظی کردند اما پادشاه مانند پادشاهان گذشته نه غمگین بود ونه ناراحت! :

‏ ‏ بلکه خوشحال هم بود....!!

مردم از راز شادی او پرسیدند.

او گفت: پادشاهان گذشته در زمان پادشاهیشان لذایذ و خوشیهای آنی را ترجیح دادند اما من به آینده خود فکر میکردم و برای آن برنامه ریزی می کردم و چنان به جزیره رسیدگی کردم که به بهشتی کوچک تبدیل شده است و میتوانم بقیه عمرم را با آسودگی در آنجا سپری کنم...

‏ ‏برخی از مردم مانند پادشاهان گذشته ی داستان، فقط و فقط به فکر آبادی این دنیایشان هستند و آخرتشان همچنان ویران است...

‏ ‏پناه بر خداوند بلند مرتبه.از خداوند توانا میخواهیم که ما را در کنار پدر ومادران و فرزندان مان در بهشت جاودان به همدیگر برساند...

یاده تون ‏نظر

‏ نره ‏

رمشکرمشک

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






lovenar

نظام اربابی پور

lovenar

http://lovenar.loxblog.com

رمشک

داستان

رمشک

كد ساعت و تاريخ

با سلام خدمت شما دوست عزیز نظامم اهل دهستان رمشک از توابع شهرستان قلعه گنج استان کرمان رشته درسیم هستش علوم انسانی حتما به وب شما هم سرمیزنم وخوشحال میشم اگه توی نظرسنجی شرکت کنید و یا عضوخبرنامه بشید متشکرم. ‏ با عرض سلام و خوش امد گویی خدمت شما بازدید کننده گرامی در این وب سعی در معرفی دهستان رمشک در دنیایی مجازی داریم که البته مطالب دیگری هم قرار خواهد گرفت در حدتوان

رمشک