داستان رمشک
،وب سایت خبری، رمشک،دهستان رمشک
 

داستان

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند مبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید:

‏ ‏ صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت::

‏ ‏ پسرم مرده... :

‏ ‏دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام:

‏ ‏ اس شب گذشته رفت.. پسره نوشته بود::

‏ ‏(( تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خانه تان لطفا بیا پائین میخوام برای آخرين بار ببينمت...:

‏ ‏«خيلي خیلی دوستتدارم :

‏ ‏ میدانيد كه يك مُرده چه احساسي دارد؟:

‏ ‏!اين قصه را تا انتها بخوانید:

‏ ‏... گفتند::

‏ ‏"ما تا قبر نگهبان تو هستيم ‏:

‏ ‏" گفتم::

‏ ‏"من كه نَمُردَم من هنوز زنده هستم چرامرا به قبر ميبريد وِلم َكنيد!!:

‏ ‏من هنوز حس ميكنم و حرف میزنم و ميبينم پس هنوز زنده ام! با لبخندي جوابم را دادند وگفتند::

‏ ‏"عجيب هستيد شما انسانها فكر ميكنيدكه مرگ پايان زندگي ست و نميدانيدكه شما فقط خواب ي كوتاه ميديديد و آن خواب وقتي ميميريد تمام ميشود:

‏ ‏"آنها هنوز مرا به سوي قبر ميكشنددر راه مردم را ميبينم گريه ميكنند و ميخندند وفرياد ميزنندو هر كس مثل من دو نگهبان همراهشه:

‏ ‏! ازشون پرسيدم چرا اينكار را ميكنند؟؟:

‏ ‏ گفتند:":

‏ ‏اين مردم مسير خودشان را ميدانند آنهايي كه به راه كج رفته بودند:

‏ ‏ "حرفش را با ترس قطع كردم:":

‏ ‏يعني به جهنم ميروند!!!! "گفتند:":

‏ ‏بله"و ادامه دادند"و كساني كه ميخندند اهل بهشتند" به سرعت گفتم:":

‏ ‏مرا به كجا ميبرند؟؟؟؟ "گفتند:":

‏ ‏تو كمي درست راه ميرفتي و كمي اشتباه.. گاهي توبه ميكردي و روز بعد معصيت؛ حتى با خودت هم رو راست نبودي و به اين شكل گم شدي"حرفشان را دوباره با ترس قطع كردم:":

‏ ‏يعني چي!؟!؟ يعني من به جهنم ميرم؟؟؟:

‏ ‏ "گفتند:":

‏ ‏رحمت خدا وسعت دارد و سفر طولانيست" دور و برم را با ترس نگاه ميكردم و در يك آن خانواده ام را ديدم،پدرم و عمويم و برادرانم و فاميلهايم را!!:

‏ ‏ آنها مرا در صندوقي گذاشته و حمل ميكردند...:

‏ ‏ به سوي آنها دويدم و گفتم:":

‏ ‏برايم دعا كنيد"ولي هيچكي جوابم را نداد. :

‏ ‏بعضيهاشان گريه ميكردند و بعضي ديگر ناراحت.... رفتم پيش برادرم گفتم: ":

‏ ‏حواست به دنيا باشه؛ تا فتنه اش چشمات رو كور نكنه" آرزو كردم كه اي كاش صدايم را ميشنيدآنها مرا به زحمت در قبر گذاشتند و بر روي جسدم خواباندند؛:

‏ ‏ پدرم را ديدم كه بر رويم خاك ميريخت؛:

‏ ‏ و برادرهايم كه همين كار را ميكردند...:

‏ ‏ من همه مردم را ميديدم كه بر رويم خاك ميريختندآرزو كردم كه اي كاش جاي آنها در دنيا بودم و توبه ميكردم نشستم و فرياد كشيدم"اي مردم حواستان باشد كه دنيا گولتان نزند:

‏ ‏ "اي كاش نماز صبح را خوانده بودم:

‏ ‏ اي كاش نماز قيام را خوانده بودم:

‏ ‏ اي كاش دعا كرده بودم كه خداوند هدايتم كند و توبه ميكردم و گريه...و روزانه توبه امرا تجديد ميكردم و گناهانم را تكرار نميكردم...:

‏ ‏ مسبب نميشدم... سنگدل نميبودم... معصيت نميكردم.. و براي اين مردم دعا ميكردم...:

‏ ‏ و معصيت نميكردم... و معصيت نميكردم... و معصيت نميكردم... آيا تو شنيدي چه گفتم؟:

‏ ‏ و روزي ميآيد كه تو در قبرقرار خواهي گرفت؛:

‏ ‏ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مي فرمايند::

‏ ‏ اگر همه اسمانها و زمين در يك كفه ترازو و لا اله الا الله در كفه ديگر ترازو باشند وزن لا اله الا الله بيشتر است:

‏ ‏ پس با افتخار اين جمله را بگو و اين ذكر گرانبها را بکو شما هم ثواب ببري بدون شك كسب ثواب در اسلام بسيار اسان است:

‏ ‏



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • نوشته : نظام اربابی پور
  • تاریخ: دو شنبه 17 تير 1392برچسب:داستان,داستان عبرت آمیز,داستان مذهبی,,

  • lovenar

    نظام اربابی پور

    lovenar

    http://lovenar.loxblog.com

    رمشک

    داستان

    رمشک

    كد ساعت و تاريخ

    با سلام خدمت شما دوست عزیز نظامم اهل دهستان رمشک از توابع شهرستان قلعه گنج استان کرمان رشته درسیم هستش علوم انسانی حتما به وب شما هم سرمیزنم وخوشحال میشم اگه توی نظرسنجی شرکت کنید و یا عضوخبرنامه بشید متشکرم. ‏ با عرض سلام و خوش امد گویی خدمت شما بازدید کننده گرامی در این وب سعی در معرفی دهستان رمشک در دنیایی مجازی داریم که البته مطالب دیگری هم قرار خواهد گرفت در حدتوان

    رمشک