بلوچ رمشک
،وب سایت خبری، رمشک،دهستان رمشک
 

بلوچ

:

‏ ‏

داستان غم

‏ ‏ حسین پسری بود برای اولین بار توی زندگیش عاشق ساره میشه ساره هم عاشق حسین میشه این حسین بلوچ بوده که عاشق ساره بلوچ میشه

‏ ‏ این پسر وضیعت مالی خوبی بر خوردار می شد اگر اعدام نمی شد چون از پدرش بهش ارث رسیده حسین هم یک برادر داشته

حسین خونه برادرش بود می خواسته که از خونه برادر خود به خونه همین ساره که بهش علاقه داشته و قصد داشتن با هم ازدواج کنند‏ ‏ بره که کرایه نداشته تا به خونه ساره اینها بره از زن داداش مقدار پولی تقاظا میکنه بهش میده در همین میان برادرش سر میرسه که با کنایه و بد بیرا او رو سر زنش میکنه

‏ ‏ حسین که جوان بود و نتوانست خودشو کنترل کنه پول ها رو میزاره میره بعد از دو سه روز دوستانش به او پیشنهاد میدن که با هم بریم مواد ببریم پول خوبی بهت میدیم حسین که در موقیعتی بود که شدیدا به پول نیاز داشت پیشنهاد اونها رو قبول میکنه با ماشین به راه میفتن که میان راه دو دوستانش میرن سوپر تا نوشیدنی بگیرند حسین تنها در ماشین میشینه در این میان مأموران به ماشین معشکوک میشن و به باز رسی ماشین دست به کار میشن که مقداری مواد مخدر پیدا میکنند و حسین رو دستگیر میکنند و به زندان می فرستند حسین هم که فهمید بود که حکمش اعدام هست اسم دوستان خود رو به مأموران نگفته بود د بعد از 1سال حکم اعدامش میاد اعدامش کردن ساره هم از شنیدن اعدام شدن حسین با گریه ها زیاد بینای خود رو از دست داد

نـــامــــــه قبل از اعدام شدنش چنین نوشته بود ساره اگر منو دوست داری حرفم رو گوش کن منو فراموش کن هر چند من نتونستم بهت برسم فکر کنم توی دوزخ برم چون که نتونستم به تو برسم باور کن که اولین خوشی زندگیم تازه داشت شروع میشد که ناگهان ازرائیل آمد گفت که وقت رفتنه منی که تازه یک ماه مزه خوشی دنیا رو چشیده بودم تنها آرزیم اینکه تو شاد باشی نه که غمیگین باشی از مأموران تقاظا کردم که بهم یک دقیقه فرصت بدهن که نامه خودم رو تمام کنم یک دقیقه دیگه طناب دار به گردنم خواهد رفت اگر به کسی بدی کردم حلالم کنید من همه شما رو حلال کردم أشهد أن لا إله إلا الله،و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، گواهی می دهم که جز خدای بر حق معبودی نیست،و گواهی می دهم که محمد رسول و فرستاده اوست بعد از 6سال ساره باز بینای خود رو به دست میاره اما نه که زیاد خوب ببینه بعد از 1سال با شخصی شبیهه حسین آشنا میشه که به این دلیل که شباهت زیادی به حسین داشته با اون شخص حاضر میشه ازدواج کنه

نظرات شما عزیزان:

ی رمشکی..............................
ساعت23:33---26 شهريور 1392
این داستان واقعی بود؟این ساره و حسین کجایی بودن؟
پاسخ:آره؛ گیرانی هستن? فقط اسمی از اون دو تا عاشق نبردم دو اسم دیگه جایگزین اسم اونا قرار دادم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • نوشته : نظام اربابی پور
  • تاریخ: جمعه 3 خرداد 1392برچسب:بلوچ,داستان,داستان عشق,داستان عشق بلوچ,دختر,دختر بلوچ,داستان,داستان عاشقی,بلوچی,بلوچ,

  • lovenar

    نظام اربابی پور

    lovenar

    http://lovenar.loxblog.com

    رمشک

    بلوچ

    رمشک

    كد ساعت و تاريخ

    با سلام خدمت شما دوست عزیز نظامم اهل دهستان رمشک از توابع شهرستان قلعه گنج استان کرمان رشته درسیم هستش علوم انسانی حتما به وب شما هم سرمیزنم وخوشحال میشم اگه توی نظرسنجی شرکت کنید و یا عضوخبرنامه بشید متشکرم. ‏ با عرض سلام و خوش امد گویی خدمت شما بازدید کننده گرامی در این وب سعی در معرفی دهستان رمشک در دنیایی مجازی داریم که البته مطالب دیگری هم قرار خواهد گرفت در حدتوان

    رمشک