خنده بازار
:
ایستگاہ خندہ:
گداہ و کچل................ .......
گدایی از کچلے بیست تومان تقاضا کرد.:
کچل گفت: دہ تومان بدہ.
گچل گفت:ندارم.
:~
گدا گفت: پنج تومان بدہ.~ کچل گفت:ندارم. :
گدا گفت دو تومان بدہ. کچل گفت:ندارم.=
گدا گفت: :
مگر موے سر مےخواھم ھے مےگویے ندارم.
:
گرمترین نقطہ دنیا
................ .......
معلم:گرمترین نقطہ دنیا کجاست؟
:
شاگرد:تنور نانوایے بابام!
نمرہ صفر
:~ معلم:حسن!مگہ پدرت در درسہایت تو را کمک نمے کند!
~ حسن:نہ آقا از وقتے کہ شما در درس انشاء بہ او صفر دادہ اید قہر کردہ است.
:خودکشے
شخصے طنابے را بر کمر بستہ بود=پرسیدند: :
چرا طناب بر کمر بستہ ای؟: گفت:................ ....... مےخوام خود را اعدام کنم.
:گفتند: پس باید بر گردن ببندے.
:~گفت:~ آخہ خفہ مےشوم؟
:دیوانہ و عینک
دیوانہ ای از دیوانہ ای پرسید:=چرا عینک تو شیشہ ندارد؟
:
گفت:: چون چشمہایم ضعیف نیست و بدون شیشہ ھم مے بینم................. .......
کش شلوار
:اولے: من دیشب خواب دیدیم ما کارانی خوردم.
:~دومے:~ خب بعدش چی شد؟
:اولے: ھیچ صبح کہ از خواب بیدار شدم دیدم کش شلوارم را خوردہ ام!
= :
نظرات شما عزیزان: